نوشیننوشین، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
💞خاطرات شکلاتی💞💞خاطرات شکلاتی💞، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

🌈خاطرات شکلاتی🌈

خودت باش دختر!!❤️ خودت بودن قشنگتره😍

💜این روز ها💜

تابستونه و من بیکار😅 البته روزهای فرد میرم کلاس ولی بازم تو خونه حوصلم سر میره😐چه کنم عادت کردم به روزهای مدرسه ای که صبح تا ظهر مدرسه بودم و بعد از ظهر تاشب هم مشغول درس خوندن و کارهای مدرسه بودم و وقتی برای حوصله سر رفتن نداشتم 😄😄😄😄 با این حال تابستونو دوست دارم 💜💜💜 به 👌دلیل 👆که مهم ترین دلیله مدرسه ها تعطیله😂😂 ✌میوه های خوشمزه ای داره از جمله 🍒🍉🍇 👌زاده ی تابستونم😊 اندر سختی های این روزها😅😅😅 هله و هوله😋 پفک هندی😆 اینارو هم مامان جونم خریده😘 چه سخت میگذره مادرو دختری😀 پ.ن:از هولم خیلی بد عکس گرفتم پوزش🙏 دیروز هم با مامان جونی رفته بودیم استخر🌊 خیلی خوش گذشت🙌 قراره برم کلاس شنا...
19 تير 1398

یک عدد گوگولی💞💛😘😄

عصر دیروز ستایش که همسایه و دوست منه اومده بود خونه ی ما و خرگوش کوچولوش رو هم اورده بود😍😍 من که کلی از دیدن این گوگولی ذوق کردم😂😍 تازه چند روزه که به دنیا اومده😍 خیلی خیلی شیطونه و یه لحظه آروم نمیگرفت و همش میدوید اینور و اونور😂😂 از بلندی میترسید خخخ😂😂😂😂 انقدر کوچولوعه که نمیتونه غذا بخوره و باید با سرنگ شیر بخوره🐇 چون دندون نداره تاحالا خرگوش بی دندون دیده بودید؟؟😅😅😅 . . .                                   🐰پایان🐰                           &n...
29 خرداد 1398

اردوی کاشان_اردیبهشت💞 ۱۳۹۸

صبح چهارشنبه بود که ما رفتیم کاشان😊 البته بماند که چقدر حرص خوردیم نریم اتوبوس نهم ها که آخر سر هم رفتیم😒(چون تعداد هشتم ها برای اردو بیشتر بود و توی یه اتوبوس جا نمیشدیم و هشت نفر آخر لیست رو خوندن که برن توی اون اتوبوس و ماهم جز اون هشت نفر بودیم:-[  بخشکی شانس ) خلاصه با کلی غرغر رفتیم تو اتوبوس که دیدیم جامون نمیشه😐چون ما سه نفر بودیم و یکیمون باید جدا میشست اون یک نفر هم چندتا صندلی دورتر بود😞 اتوبوس که راه افتاد حس غربت گرفتمون😂چون فقط ما هشتم بودیم و کسی رو خیلی نمیشناختیم🌾 اما یه کم که گذشت برامون عادی شد☺ خب سرتونو درد نیارم بریم سراغ عکس ها💜💜💜👇👇 . مشهد اردهال💞 آبشار نیاسر🌹 کن...
25 خرداد 1398