هیرو!!😍🐦
چند ماهی میشد که من دلم میخواست یه حیوون خونگی داشته باشم که دوستم بشه و منم ازش مراقبت کنم😍
تو فکرش بودم که یدونه عروس هلندی بگیرم 🤭 اما میترسیدم نتونم ازش نگه داری کنم چون مراقبت زیادی میخوان!
خلاصه منصرف شدم...
آخه دلمم میسوزه که از ماماناشون جداشون میکنن 🥲
چند وقت بعدش یعنی حدوداً یک ماه و نیم پیش، عموم یدونه مرغ مینا برای ما گرفت😍❤️
که اسمش شد هیرو!!
هیرو اسم یک افسر ارتش امپراتوری ژاپن در دسامبر ۱۹۴۴ بوده!( بله ما از این جور اسمای با ابهت میذاریم روی بچمون😏😂 )
با اینکه من مخالف گرفتنش بودم اما یهو هیرو شد قلللللب من🥲😍❤️
از همون وقتی که هیرو کوچولو بود منو داداشم بهش غذا میدادیم و ازش مراقبت میکردیم 🥰
و از یه جایی به بعد کلا هیرو شد بچه ی من و من ازش مراقبت میکردم😁♥️
اینم عکس کوچولویی های هیرو:😍
(اینجا غذا ریخته روی بدنش 😂)
تا اینکه هیرو بزرگ و بزرگ تر شد و کم کم یاد گرفت راه بره و بال هاشو تکون بده😍😍
اینجا دیگه دوران امتحانای من بود🥴
قبل از اینکه برم امتحان بدم به هیرو غذا میدادم و بعد امتحانم که حدودا ۲.۳ ساعت بعد میشد دوباره میومدم به هیرو غذا میدادم و باهاش بازی میکردم 😍😍
کلی با هیرو پرواز تمرین کردم🕊️
تا اینکه هیرو بالاخره چند وقت پیش یاد گرفت پرواز کنه😍😍
عجیبه هااا!🧐 من با هیرو پرواز کردن رو تمرین کردم، اون یاد گرفت پرواز کنه اما خودم نه...!🙃
هعییی بگذریم 😂
هیرو که یکم بزرگ تر شد براش یه قفس گرفتیم و هیرو اولش به شدددت متعجب به اطرافش نگاه می کرد!!🤭😂 چون تاحالا توی قفس نبود
خلاصه جونم براتون بگه که الان هیرو کلی پیشرفت کرده و قشنگ میتونه پرواز کنه😍
و اینکه هرررر جای خونه هم باشه منو ببینه سریع میاد میشه رو سر و شونه ی من🥹🥹 ای ننه🥹❤️
وقتی میبنه من از کنارش رد میشم انقدر سروصدا میکنه که بیارمش بیرون😂❤️
اره دیگه اینم از داستان هیرو خان ❤️
احتمالا از این به بعد هیرو توی گوشه و کنار پست ها نمایان باشه 😂❤️
حیف بود از پسرم پست نذارم!🐦
.
.
.
.
تا پست های دیگر بدرود 👋