نوشیننوشین، تا این لحظه: 18 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
💞خاطرات شکلاتی💞💞خاطرات شکلاتی💞، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

🌈خاطرات شکلاتی🌈

خودت باش دختر!!❤️ خودت بودن قشنگتره😍

پایان کلاس نهم و انتخاب رشته🌈

بالاخره سال نهم هم تموم شد🍃 هرچند که مدرسه نرفتیم اما خب به هر حال استرس خودشو داشت. خیلی از انتخاب رشته میترسیدم که خداروشکر حل شد. امسال از شانس خوب ما مشاور نداشتیم یعنی مشاورمون شد مدیر مدرسه بغلی و ما موندیم بی مشاور😐 ​​​​​​من چندبار رفتم گفتم اما همش دلیل میاوردن😒 یه روزهم رفتیم با معاونمون حرف زدیم همون روز زنگ زدن مشاورمون اومد😂 همش میگفتن شما خیالتون راحت ما حواسمون هست. به همین نام و نشون یه روز قبل از اینکه قراربود الویت بندی کنیم مشاور جان اومد و یه کممم حرف زد😒 بعدم گفت فردا این برگه هارو بیارید. ماهم خیلی عصبانی شده بودیم هنوز تکلیفمون معلوم نبود و  خیلی حرص خوردیم 😡 اینم از پیگیری مدرسه ما قبل از کرونا چندساعت بر...
11 شهريور 1399
18655 21 33 ادامه مطلب

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد... علمدار نیامد🖤

عاشورا يعني قطرات اشكي كه حسين براي فرداي اهل بيت خويش ريخت ، عاشورا يعني جمع كردن خارهاي بيابان در شب تاريك ، يعني سيراب كردن كودك شيرخواره با سرانگشتان پيكاني تيز، عاشورا يعني ضجه هاي كودكاني غريب درصحرايي سوزان ، يعني فرو رفتن خارهاي بيابان در پاهاي كودكانه اي كه به دنبال عشق نداي لبيك سرداده بودند ، يعني اوج مردانگي و ايستادگي ، يعني تجسم تمام غيرت هايی كه در چشمهاي نجيب عباس سو سو ميزد، عاشورا يعني دلدادگي به سرچشمه پاكيها ، عاشورا يعني صداي گريه هايي كه از سر تشنگي در گلو خفه ميشد، يعني پر كردن مشك آب در عين عطش ، يعني پرپر شدن و دم بر نياوردن ، يعني به آسمان پرتاب كردن خون گلوي شش ماهه اي كه...
9 شهريور 1399

تولد ۱۵ سالگیم🌈

تولدم مبارک🎂 یک سال دیگه هم گذشت🎈 منم یک سال بزرگتر شدم🌈 تولدت مبارک من!🎊 امروز روز تولد من است و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که خلق شده ام تا زیباترین لحظه ها را برای خود و جهان اطرافم رقم بزنم 🌈 تولدم مبارک !🎉 اینم تبریک های نی نی وبلاگ جان😍😍 تبریک دوست عزیزم😍😍😍😍😍😍😍 وب خاطرات وانیلی😍 ممنونم که به یادم بودی😍 🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂 و اینک به وقت ۱۵ سالگی💝 ۱۵ سالگی لطفا خوش بگذر😘 بازم مثل همیشه خانواده جونم برام تولد گرفتن😍  از چند روز قبل همش باهم دیگه پچ پچ میکردن منم که نمیفهمیدم😂 البته بابام یهو از دهنش پرید😂😂 اما واقعا برا...
5 شهريور 1399
3893 15 11 ادامه مطلب

my summer😍

زندگى موسیقى گنجشک‌هاست زندگى باغ تماشاى خداست زندگى یعنى همین پرواز‌ها صبح‌ها لبخند‌ها آواز‌ها زندگی ذره‌ی کاهی‌ست که کوهش کردیم زندگی نام نکویی‌ست که خوارش کردیم زندگی نیست بجز نم نم باران بهار زندگی نیست بجز دیدن یار زندگی نیست بجز عشق بجز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی، زندگی کرده بسی زندگی تجربه‌ تلخ فراوان دارد، دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه‌ یک عمر بیابان دارد ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟ 🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈 سلااااااااام🙋 حالتون خوبه؟ منم خوبم😍 از اینجا ب...
27 مرداد 1399

دومین سالگرد عقد آبجی جونم😍

۵ مرداد دومین سالگرد عقد خواهری😍 خواهر عزیزم دومین سالگرد عقدتون مبارک💕💕💕 😍😍😍👏👏🎆🎇🎇🎆🎉🎉🎉🎆👏🎇🎉🎉 پ.ن: به خاطر کرونا عروسی خواهرم عقب افتاد😑 قرار بود خیلی زودتر باشه😕 ...
5 مرداد 1399

Happy girls day😍

روز عزیزای دل بابا😘 ناموس داداشا😍 غم خوار خواهرا💕 هووی مامانا💜 دخی منگولا💖 جینگول مینگولا💛 روز دختر خوشگلا مبارک💗💗💗 روزمون مبارک دخترا😍😍😍😍😍😍 شنیدم تو خونتون گل دارید گلاب دارید عطر بهار ناب دارید شنیدم تو خونتون جای چراغ یه ماه دارید نگین دارید طلا دارید یک جواهر ناب دارید دختر زیبارو دارید😍 روزش مبارک😘😘😘 😂😂😂 🌻🌈🌻🌈🌻🌈 اینم روز دختر من😍😍😍😍 مامان جونم برام لاک و روسری خرید😘 بابامم کیک خرید😘 من و آبجی😍 خیلی خوشمزه بود😍😍😍 دستتون درد نکنه مامان و بابای مهربونم😘😍 ...
24 تير 1399

Hi summer😍

سلااااااااام بالاخره تابستونمون شروع شد هرچند ۲۱ روز بعد از شروع تابستون😐 ۲۱تیر آزمون نمونه داشتیم.واسه همین ۲۱روز از تابستونمون هدر رفت😤 روز آزمون که رفتم ،دیدم بچه ها صف بستن منم داشتم میگشتم آشنا پیدا کنم که دیدم فاطمه یهو داد زد نوووووشییییننن😂😂 یهو همه برگشتن نگاهم کردن😐😅😅 هیچی دیگه بچه ها کارتمو دیدن و صفمو پیدا کردم خیلی زود هم رفتیم تو جلوی در با دستگاه چک کردن گوشی نداشته باشیم😑 بعدهم تبمون رو چک کردن.به  بدبختی صندلی مونو پیدا کردیم😯 نیم ساعت الکی نشسته بودیم تا سوالات رو پخش کردن😤 دو ساعت بعد هم پاسخنامه هارو جمع کردن . وقتی رفتم بیرون دیدم مامانم جلو در منتظرم بود😍 بعد دیدم داداشم و آبجیمم اومدن😂😂 اونا تو ماشین ب...
23 تير 1399

کارنامه ی ترم دوم😘😘

سلاام حالتون چطوره؟ بالاخره سال نهم هم تموم شد😍 واقعا زود گذشت😅 هرچند مدرسه نرفتیم😂 امتحانامون حضوری بود. باید با ماسک و دستکش میرفتیم خیلییی سخت بود😤 به خاطر کرونا سرویس نداشتیم صندلی هاروهم توی نمازخونه با فاصله چیده بودن جلوی درهم به دستامون اسپری میزدن. امتحانا ساعت۸ صبح شروع میشد و ساعت برگشت هم معلوم نبود هرکس هرموقع امتحانش تموم میشد بر میگشت خونه به خاطر اینکه توی حیاط شلوغ نشه. منم با فاطمه و آوا پیاده برمیگشتیم توراه هم کلی گپ میزدیم😉 سر جلسه تا به ما برگه میدادن از هشت میگذشت منم همرو می نوشتم، چک میکردم ،میومدم بیرون منتظر بقیه هم میموندم تازه بعضی وقتا کارای مدرسمم انجام میدادن،پیاده هم برمیگشتیم بعد ساعت یه...
23 تير 1399