آخرین روز قرن!!🧐
همیشه عادت دارم روزای آخر هر اتفاقی بشینم درمورد اون چیزی که داره نفسای آخرشو میکشه فکر کنم
مثلاً آخرین روز xسالگیم ، آخرین روز سالy و....
همیشه هم غم و غصه منو میگیره که چرا داره تموم میشه حتی اگه سال بدی بوده باشه😂
یعنی دلم واسش میسوزه که اولش همه واسش خوشحالن اما آخراش لحظه شماری میکنن که تموم بشه!
سال ۹۹ با اینکه کلش قرنطینه بودیم و نتونستیم مثل سالهای قبل بریم اینور و اونور و خوش بگذرونیم ، ولی بازم یجورایی برای من خوب بود. هرچند که نیمه ی اولشو دوست نداشتم چون تازه مجازی شده بودیم و هیچی معلوم نبود که آزمون داریم نداریم میریم مدرسه نمیریم و... و منم با آموزش مجازی آشنایی نداشتم و کلا به سختی گذروندمش . اما نیمه دوم که سال تحصیلی جدید که اونم مجازی بود شروع شد واسه ی من خیلی بهتر بود همه چی از اول شروع شد. کلی دوست خوب پیدا کردم و روزهای نسبتاً سخت کرونایی و فشار درسارو باهم گذروندیم❤️ با اینکه اون روزها واسه درسا کلافه بودم و تموم کارام به هم گره خورده بود اما از دور که بهش نگاه میکنم میبینم روزای قشنگی بودن💚 روزایی که من قلب نوجوونیمو توشون گذروندم و الانم دارم میگذرونم🥰 میگن ۱۵ سالگی قلب نوجوانیه منم نصف قلبم توی قرن ۳۰۰ و نصف دیگش توی قرنه ۴۰۰ هست😂 از فردا به هممون میگن قرن سیصدی😑 و منم احساس پیر بودن میکنم😂 امسال کلش اینجوری گذشت که صبحا حدودا ساعت ۷ و سی دقیقه از خواب بیدار میشدم و همونجوری خوابالو روی تخت میشستم تو دلمم چقدر غر میزدم 😂 گوشیمو بر می داشتم و میرفتم توی واتساپ و به بچهها که معمولا چند تاشون از من زودتر بیدار شده بودن سلام میکردم یکم با اونا دردودل میکردم و باهم دیگه چقدر حسرت خوابو میخوردیم و بعدش معلم میومد و حضور و غیاب رو میذاشت🙄 هرکی زودتر میدید به بقیه تو گروه یه تک میزد تا هرکی خواب مونده بیاد سر کلاس 😂 بعد هم ساعتو دقیق نگاه میکردیم تا وقتی دقیقا ۴۵ دقیقه شد حضوری بزنیم😂 چون معتقدیم معلم نباید زودتر حضوری بذاره ماهم به نشانه اعتراض راس ساعت میزدیم و با پاچه خوارایی که زودتر حضوری میزدن برخورد میکردیم😑😂😂😂
کلاسا پشت سر هم شروع و تموم میشدن ماهم معمولا توی گروه خودمون باهم چت میکردیم و آهنگ گوش میدادیم😂😂
امسال خیلی چیزا فهمیدم و خیلی بیشتر خودمو اطرافمو شناختم💕 یه جورایی اون هدف قشنگه رو پیدا کردم و با انگیزه دارم این مسیر پر پیچ و خم رو شروع میکنم 😜 من مطمئنم که میتونم🥰💪
آخرین روزهای سال ۹۹ با هوای سردو بارونی سپری شد و منم که عاشق این هوا 🥰
امروز هم که جمعه و آخرین روز سال ۹۹ هست که چند دقیقه دیگه تموم میشه. البته فردا هم تا ظهر هست اما خب امروز کامله😝 فردا دومنظورس هم امساله هم سال دیگه😂
امروز هم به من خوش گذشت اتفاق خاصی نیفتاد اما من خوشحال بودم! و این میتونه بهترین اتفاق باشه!! اخرین روز سال ۹۹ با سونیا ( دختر دایی) سپری شد 😂 کلی باهم خندیدیم و عکس گرفتیم و آهنگ گوش دادیم و...🥰😂 بماند که بخاطر عکسا چقدر تو هوای سرد وایسادیم و من سردرد کردم😑 اما عکسامون خیلی خوب شد 🤣❤️ البته الان قرص خوردم یکم سرم بهتر شده اما از خوشحالی امروز چیزی کم نمیکنه❤️
الان داشتم میخوابیدم یهو یادم افتاد این پست مونده سریع بلند شدم که آپلودش کنم😂
پ.ن: دوستان این پست اشتباهی چند روز زودتر درحد یکی دوساعت آپلود شد😑 دیگه به چکنویس های نی نی وبلاگ اعتماد نمیکنم😂
خب دیگه تمام 💙
تا سالی دیگه خدانگهدار🥰🤩💕